اصطلاح “معرفت شناسی” از یونانی “episteme” به معنی “دانش” و “logos” به معنای تقریبی “مطالعه ، یا علم ،” گرفته شده است. “لوگو” ریشه همه اصطلاحاتی است که به “-شناسی” ختم می شود-مانند روانشناسی ، مردم شناسی-و “منطق” و دارای بسیاری از معانی مرتبط است.
کلمه “دانش” و اصطلاحات مشابه آن به طرق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. یکی از کاربردهای رایج کلمه “بدان” بیان اعتقاد روانی است. به عنوان مثال ، ممکن است کسی را بشنویم که می گوید: “من فقط می دانستم باران نمی بارد ، اما بعد از آن باران بارید.” در حالی که این ممکن است یک استفاده مناسب، فیلسوفان تمایل به استفاده از کلمه “دانش” در یک factive حس، به طوری که هیچ کس نمی تواند چیزی است که مورد را نمی دانند. (این نکته به طور مفصل در بخش ۲b زیر مورد بحث قرار گرفته است.)
حتی اگر خود را به کاربردهای واقعی محدود کنیم ، هنوز چندین حس “دانش” وجود دارد ، بنابراین باید بین آنها تمایز قائل شویم. یک نوع دانش ، دانش رویه ای است که گاهی اوقات شایستگی یا “دانش” نامیده می شود. به عنوان مثال ، فرد می تواند دوچرخه سواری را بداند ، یا می تواند نحوه رانندگی از واشنگتن دی سی تا نیویورک را بداند. نوع دیگر دانش ، آشنایی یا آشنایی است. به عنوان مثال ، می توان رئیس بخش را شناخت ، یا می توان فیلادلفیا را شناخت.
معرفت شناسان معمولاً روی دانش رویه ای یا آشنایی تمرکز نمی کنند ، اما ترجیح می دهند بر دانش گزاره ای تمرکز کنند . یک گزاره چیزی است که می تواند با یک جمله اعلانی بیان شود و قصد دارد یک واقعیت یا وضعیتی را توصیف کند ، مانند “سگ ها پستانداران هستند” ، “۲+۲ = ۷” ، “کشتن افراد بی گناه اشتباه است برای سرگرمی.” (توجه داشته باشید که یک گزاره ممکن است درست یا غلط باشد ، یعنی در واقع نیازی به آن نداردیک واقعیت را بیان کنید.) بنابراین ، می توان دانش پیشنهادی را دانش نامید. اظهارات دانش گزاره ای (یا فقدان آن) به درستی با استفاده از عبارت “that” بیان می شود ، مانند “او می داند که هوستون در تگزاس است” یا “او نمی داند که ریشه مربع ۸۱ برابر ۹ است.” در مطالب بعدی ، ما فقط به دانش گزاره ای توجه خواهیم کرد.
بدیهی است که دانش پیشنهادی شامل دانش وسیعی از موضوعات است: دانش علمی ، دانش جغرافیایی ، دانش ریاضی ، خودشناسی و دانش در مورد هر زمینه تحصیلی. در اصل ، هر حقیقتی ممکن است قابل شناخت باشد ، اگرچه ممکن است حقایقی ناشناخته نیز وجود داشته باشد. یکی از اهداف معرفت شناسی این است که معیارهای دانش را تعیین کنیم تا بتوانیم آنچه را که می توان یا نمی توان شناخته شد ، بدانیم ، به عبارت دیگر ، مطالعه معرفت شناسی اساساً شامل مطالعه فرا معرفت شناسی (آنچه می توانیم درباره خود دانش بدانیم) است.
ما همچنین می توانیم بر اساس منبع آن دانش ، بین انواع مختلف دانش گزاره ای تمایز قائل شویم. دانش غیر تجربی یا پیشینی مستقل از تجربه یا قبل از آن امکان پذیر است و فقط مستلزم استفاده از دلیل است. مثالها شامل آگاهی از حقایق منطقی مانند قانون عدم تناقض ، و همچنین دانش ادعاهای انتزاعی (مانند ادعاهای اخلاقی یا ادعاهای مربوط به موضوعات مختلف مفهومی) است. تجربی یا پسینی دانش فقط بعداً یا پس از تجربیات حسی خاص (علاوه بر استفاده از عقل) امکان پذیر است. مثالها شامل آگاهی از رنگ یا شکل یک شیء فیزیکی یا آگاهی از موقعیت های جغرافیایی است. (برخی از فیلسوفان ، که عقل گرایان نامیده می شوند ، معتقدند که همه دانش در نهایت بر اساس عقل است ؛ برخی دیگر ، که تجربه گرایان نامیده می شوند ، معتقدند که همه دانش در نهایت بر اساس تجربه است.) البته یک معرفت شناسی کامل باید به همه نوع دانش بپردازد ، اگرچه ممکن است استانداردهای متفاوتی برای دانش پیشینی و پسینی باشد.
همچنین می توان بین دانش فردی و دانش جمعی تمایز قائل شد. معرفت شناسی اجتماعی زیر شاخه ای از معرفت شناسی است که به شیوه ای می پردازد که گروه ها ، نهادها یا سایر ارگان های جمعی برای کسب دانش می آیند.
با تمرکز بر دانش گزاره ای ، باید از خود بپرسیم که دقیقاً دانش چیست؟ معنی اینکه کسی چیزی را بداند به چه معناست؟ تفاوت بین کسی که چیزی را می داند و شخص دیگری که آن را نمی داند ، یا بین چیزی که شخص می داند و چیزی که نمی داند چیست؟ از آنجا که دامنه دانش بسیار گسترده است ، ما نیاز به یک توصیف کلی از دانش داریم ، که برای هر نوع گزاره ای قابل استفاده است. معرفت شناسان معمولاً این وظیفه را با جستجوی تجزیه و تحلیل صحیح و کامل مفهوم دانش ، به عبارت دیگر مجموعه ای از شرایط لازم و به طور مشترک کافی که تعیین می کند آیا کسی چیزی می داند ، انجام داده اند.
اجازه دهید با این مشاهده شروع کنیم که دانش یک حالت روانی است. یعنی دانش در ذهن فرد وجود دارد و چیزهایی که فکر نمی کنند نمی توانند چیزی را بدانند. علاوه بر این ، دانش نوعی خاص از وضعیت روانی است. در حالی که از عبارات “آن” می توان برای توصیف خواسته ها و مقاصد استفاده کرد ، اینها نمی توانند دانش را تشکیل دهند. بلکه دانش نوعی اعتقاد است . اگر کسی درباره یک موضوع خاص اعتقادی نداشته باشد ، نمی تواند در مورد آن آگاهی داشته باشد.
به عنوان مثال ، فرض کنید من آرزو می کنم که حقوق دریافتی به من داده شود و قصد دارم هر کاری که می توانم برای دریافت حقوق انجام دهم. فرض کنید من شک دارم که آیا به دلیل پیچیدگی های بودجه دانشگاه و مواردی از این قبیل ، حقوقی به من تعلق می گیرد یا خیر. با توجه به اینکه من اعتقاد ندارم که حقوق دریافتی به من تعلق می گیرد ، نمی توان گفت که می دانم که این کار را خواهم کرد. تنها در صورت تمایل به باور چیزی می توانم آن را بشناسم. به طور مشابه ، افکاری که فرد هرگز به آن توجه نکرده است جزو اعتقادات وی نیستند و بنابراین نمی توانند در مجموعه دانش وی وارد شوند.
برخی از باورها ، آنهایی که فرد به طور فعال از آنها سرگرم می شود ، باورهای رخدادی نامیده می شوند. اکثریت اعتقادات افراد غیرواقعی هستند. اینها باورهایی هستند که فرد در پس زمینه دارد اما در زمان خاصی سرگرم کننده نیست. به همین ترتیب ، بیشتر دانش ما دانش غیرواقعی یا پیشینه ای است. فقط مقدار کمی از دانش شخص تا کنون در ذهن فرد فعال است.
بنابراین ، دانش مستلزم اعتقاد است. البته همه باورها دانش را تشکیل نمی دهند. اعتقاد لازم است اما برای دانش کافی نیست. همه ما گاهی در آنچه باور داریم اشتباه می کنیم. به عبارت دیگر ، در حالی که برخی از باورهای ما درست است ، برخی دیگر نادرست است. با تلاش برای کسب دانش ، در حال تلاش برای افزایش ذخایر باورهای واقعی خود هستیم (در حالی که همزمان باورهای غلط خود را به حداقل می رسانیم).
ممکن است بگوییم که معمولی ترین هدف از باورها توصیف یا تصور نحوه واقعی امور است. یعنی وقتی فردی اعتقادی را شکل می دهد ، بدنبال مطابقت بین ذهن خود و جهان است. (البته ما گاهی اوقات به دلایل دیگر اعتقاداتی را ایجاد می کنیم – برای ایجاد نگرش مثبت ، برای فریب خود و غیره – اما وقتی به دنبال دانش هستیم ، سعی می کنیم همه چیز را به درستی انجام دهیم.) و افسوس ، ما گاهی اوقات موفق نمی شویم دستیابی به چنین مسابقه ای ؛ برخی از اعتقادات ما آن گونه که در واقع هست توصیف نمی کند.
توجه داشته باشید که ما در اینجا فرض می کنیم که چیزی به عنوان حقیقت عینی وجود دارد ، بنابراین ممکن است اعتقادات با واقعیت مطابقت داشته باشد یا نتواند مطابقت داشته باشد. است که، به منظور برای کسی که برای چیزی را بداند، باید وجود داشته باشد چیزی کس نمی داند در مورد . به یاد بیاورید که ما در مورد دانش به معنای واقعی بحث می کنیم. اگر هیچ واقعیتی در مورد این موضوع وجود ندارد ، پس هیچ چیزی برای دانستن (یا نادیده گرفتن) وجود ندارد. این فرض به طور جهانی پذیرفته نیست – به ویژه ، برخی طرفداران نسبی گرایی آن را قبول ندارند – اما در اینجا از آن دفاع نمی شود. با این حال ، می توان گفت حقیقت یک شرط استاز دانش ؛ یعنی اگر یک باور درست نباشد ، نمی تواند دانش را تشکیل دهد. بر این اساس ، اگر چیزی به نام حقیقت وجود نداشته باشد ، پس هیچ دانشی نیز نمی تواند وجود داشته باشد. حتی اگر چیزی به نام حقیقت وجود داشته باشد ، اگر حوزه ای وجود داشته باشد که در آن هیچ حقیقتی وجود نداشته باشد ، پس هیچ دانشی در آن حوزه وجود نخواهد داشت. (به عنوان مثال ، اگر زیبایی در نظر بیننده باشد ، این باور که چیزی زیبا است نمی تواند درست یا غلط باشد و بنابراین نمی تواند دانش را تشکیل دهد.)
بنابراین ، دانش مستلزم اعتقاد واقعی است. با این حال ، این برای درک ماهیت دانش کافی نیست. همانطور که دانش مستلزم دستیابی موفقیت آمیز به هدف اعتقاد واقعی است ، در مورد شکل گیری آن باور نیز موفقیت لازم است. به عبارت دیگر ، همه باورهای واقعی دانش را تشکیل نمی دهند. تنها باورهای واقعی که از راه درست به دست آمده اند ، دانش را تشکیل می دهند.
بنابراین ، راه درست رسیدن به باورها چیست؟ علاوه بر حقیقت ، یک باور باید چه ویژگی دیگری برای تشکیل دانش داشته باشد؟ ما ممکن است با ذکر این نکته شروع کنیم که به نظر می رسد استدلال منطقی و شواهد محکم راهی برای کسب دانش است. در مقابل ، یک حدس خوش شانس نمی تواند دانش را تشکیل دهد. به طور مشابه ، اطلاعات نادرست و استدلال های نادرست به عنوان دستورالعمل دانش به نظر نمی رسد ، حتی اگر اتفاقاً به یک باور واقعی منجر شود. گفته می شود که اگر اعتقادی به روش صحیح به دست آید ، موجه است. در حالی که به نظر می رسد توجیه در نگاه اول به این دلیل است که اعتقاد بر اساس شواهد و استدلال ها است نه شانس و اطلاعات غلط ، اما در مورد نحوه بیان جزئیات اختلاف نظر زیادی وجود دارد.
با این حال ، الزام این که دانش مستلزم توجیه باشد ، لزوماً به این معنا نیست که دانش به قطعیت مطلق نیاز دارد. انسانها موجوداتی خطان ناپذیر و خطاکار هستنداین دیدگاه است که داشتن دانش ممکن است حتی اگر باور واقعی شخص نادرست باشد. بین باورهایی که لزوماً صادق بوده اند و آنهایی که صرفاً از روی شانس درست هستند ، طیفی از باورها نهفته است که در مورد آنها ما دلایل شکست ناپذیری برای باور این واقعیت داریم. به عنوان مثال ، اگر شنیده باشم که کارشناس هواشناسی می گوید ۹۰ درصد احتمال بارندگی وجود دارد و در نتیجه این باور را داشتم که باران می بارد ، پس اعتقاد واقعی من که باران می بارد صرفاً از روی شانس درست نیست. اگرچه احتمال وجود دارد که باور من نادرست باشد ، اما اساس کافی برای این باور وجود دارد که آن را دانش تشکیل دهد. این اساس به عنوان توجیه آن باور نامیده می شود. سپس می توان گفت که برای تشکیل دانش ، یک باور باید هم درست باشد و هم موجه.
توجه داشته باشید که به دلیل شانس ، یک باور می تواند غیر قابل توجیه و در عین حال واقعی باشد. و به دلیل خطای انسانی ، می توان یک باور را در عین حال نادرست توجیه کرد. به عبارت دیگر ، حقیقت و توجیه دو شرط مستقل اعتقادات هستند. این واقعیت که یک اعتقاد صادق است به ما نمی گوید که آیا موجه است یا نه. این بستگی به نحوه رسیدن به این باور دارد. بنابراین ، ممکن است دو نفر دارای یک باور واقعی باشند ، اما به دلایل مختلف ، به طوری که یکی از آنها موجه و دیگری غیر موجه است. به طور مشابه ، این واقعیت که یک باور موجه است ، به ما نمی گوید که آیا آن درست است یا غلط. البته ، یک باور موجه احتمالاً بیشتر از آنکه نادرست باشد ، درست است و باورهای موجه احتمالاً بیشتر یا محتمل تر از باورهای غیر موجه هستند. (همانطور که در بخش ۳ در زیر خواهیم دید ،
برای مدتی ، اعتقاد معتبر (JTB) موجه برای جذب ماهیت دانش مورد قبول بود. با این حال ، در سال ۱۹۶۳ ، ادموند گتیه مقاله ای کوتاه اما تأثیرگذار منتشر کرد که کارهای بعدی را در معرفت شناسی شکل داد. گتیه دو مثال ارائه کرد که در آنها شخصی دارای اعتقاد واقعی و موجه بود ، اما در این مورد به نظر می رسد که ما می خواهیم نادیده بگیریم که فرد دارای دانش است ، زیرا به نظر می رسد شانس هنوز در باور او نقش داشته است.
یک مثال را در نظر بگیرید. فرض کنید ساعت در محوطه دانشگاه (که زمان دقیق را حفظ می کند و به خوبی نگهداری می شود) دیشب ساعت ۲۳:۵۶ کار خود را متوقف کرد و هنوز تعمیر نشده است. در راه رفتن به کلاس ظهر ، دقیقاً دوازده ساعت بعد ، به ساعت نگاه می کنم و این باور را به وجود می آورم که ساعت ۱۱:۵۶ است. البته اعتقاد من درست است ، زیرا ساعت واقعاً ۱۱:۵۶ است. و اعتقاد من موجه است ، زیرا دلیلی ندارم که در کارکردن ساعت شک داشته باشم و نمی توانم من را به دلیل اعتقاد به زمان بر اساس آنچه ساعت می گوید ، سرزنش کنم. با این وجود ، به نظر می رسد که من نمی دانم که ساعت ۱۱:۵۶ است. به هر حال ، اگر کمی زودتر یا کمی دیرتر از ساعت عبور می کردم ، به جای یک باور واقعی به یک باور غلط می رسیدم.
این مثال و نمونه های دیگر آن ، هرچند شاید تا حدی دور از ذهن باشند ، اما به نظر می رسد که ممکن است باور واقعی موجه نتواند دانش را تشکیل دهد. به عبارت دیگر ، شرط توجیهی این بود که اطمینان حاصل شود که دانش بر اساس شواهد محکم استوار است نه بر اساس شانس یا اطلاعات غلط ، اما به نظر می رسد مثالهای گتیه نشان می دهند که باور واقعی موجه هنوز می تواند شانس را در بر بگیرد و بنابراین از دانش کم می آید. این مشکل “مشکل Gettier” نامیده می شود. برای حل این مشکل ، ما یا باید نشان دهیم که همه موارد اعتقاد واقعی موجه در واقع دانش را تشکیل می دهند ، یا تجزیه و تحلیل خود را از دانش اصلاح کنیم.
من. شرایط باور غلط
ما ممکن است فکر کنیم که یک راه حل ساده و مستقیم برای مشکل Gettier وجود دارد. توجه داشته باشید که استدلال من به طور ضمنی بر اساس اعتقاد من مبنی بر اینکه ساعت درست کار می کند و این باور نادرست است ، بوده است. به نظر می رسد این توضیح دهد که در این مثال چه چیزی اشتباه کرده است. بر این اساس، ما ممکن است تجزیه و تحلیل ما از دانش با اصرار بر اینکه به را تشکیل می دهند دانش، اعتقاد باید درست و موجه باشد تجدید نظر و باید بدون تکیه بر هیچ باورهای غلط تشکیل می شود. به عبارت دیگر ، ممکن است بگوییم ، توجیه ، حقیقت و اعتقاد همه برای دانش ضروری هستند ، اما برای دانش به طور مشترک کافی نیستند. یک شرط چهارم وجود دارد – یعنی اینکه هیچ عقیده غلطی اساساً در استدلال منتهی به این باور دخالت نداشته باشد – که این نیز ضروری است.
متأسفانه ، این کافی نخواهد بود. ما می توانیم مثال را طوری تغییر دهیم که اعتقاد من موجه و درست باشد و بر اساس هیچ گونه باور غلط نباشد ، اما همچنان از دانش خود کوتاه بیاید. به عنوان مثال ، فرض کنید من هیچ اعتقادی در مورد وضعیت فعلی ساعت ندارم ، بلکه فقط یک باور کلی تر دارم که معمولاً ساعت در حالت کار است. این باور ، که درست است ، برای توجیه اعتقاد من مبنی بر اینکه اکنون ساعت ۱۱:۵۶ است کافی است. البته هنوز واضح است که زمان آن را نمی دانم.
دوم شرایط بدون شکست دهندگان
با این حال ، به نظر نمی رسد که شرط باور غلط کاملاً اشتباه باشد. شاید بتوان شرایط دیگری را به توجیه و حقیقت اضافه کرد تا ویژگی صحیح دانش به دست آید. توجه داشته باشید که حتی اگر من به طور فعال این اعتقاد را نداشته باشم که ساعت در حال حاضر به درستی کار می کند ، به نظر می رسد که در استدلال من ضمنی است و این واقعیت که آن را اشتباه می دانند ، مطمئناً مربوط به مشکل است. پس از همه ، اگر از من س askedال می شد ، وقتی به ساعت نگاه می کردم که آیا به درستی کار می کند ، می گفتم که اینطور است. برعکس ، اگر اعتقاد داشتم که ساعت به درستی کار نمی کند ، نمی توانم بر اساس آنچه ساعت می گوید ، در مورد زمان باور ایجاد کنم.
به عبارت دیگر ، این گزاره که ساعت در حال حاضر به درستی کار می کند دارای شرایط زیر است: این یک پیشنهاد غلط است ، من متوجه نمی شوم که این یک پیشنهاد غلط است و اگر متوجه شده بودم که این یک پیشنهاد نادرست است ، توجیه من زیرا اعتقاد من این است که ساعت ۱۱:۵۶ دقیقه بود یا شکست می خورد. اگر ما گزاره هایی مانند این را “شکست دهنده” می نامیم ، می توانیم بگوییم که برای تشکیل دانش ، یک باور باید درست و موجه باشد و هیچ گونه مغلوب کننده ای برای توجیه این باور وجود ندارد. بسیاری از معرفت شناسان معتقدند که این تحلیل درست است.
سوم حساب های علّی دانش
برخی معرفت شناسان به جای اصلاح گزارش JTB دانش با افزودن شرط چهارم ، مشکل گتیه را دلیلی برای جستجوی جایگزینی متفاوت می دانند. ما متذکر شدیم که دانش نباید شامل شانس شود و نمونه های گتیه نمونه هایی هستند که در آنها شانس در شکل گیری یک باور واقعی موجه نقش دارد. در نمونه های معمولی از دانش ، عوامل مسئول توجیه یک باور نیز مسئول حقیقت آن هستند. به عنوان مثال ، وقتی ساعت به درستی کار می کند ، اعتقاد من هم درست است و هم موجه ، زیرا بر اساس ساعت است که زمان را با دقت نشان می دهد. اما یکی از ویژگی های مشترک همه نمونه های نوع گتیه عدم وجود ارتباط واضح بین حقیقت و توجیه باور مورد نظر است. به عنوان مثال ، اعتقاد من این است که زمان ۱۱ است: ۵۶ به دلیل این که بر اساس ساعت است ، توجیه می شود ، اما این درست است زیرا من دقیقاً در لحظه مناسب از آنجا عبور کردم. بنابراین ، ممکن است ما اصرار داشته باشیم که برای تشکیل دانش ، یک باور باید هم درست باشد و هم موجه ، و حقیقت و توجیه آن باید به نحوی به هم مرتبط باشد.
به نظر می رسد که این مفهوم از ارتباط بین حقیقت و توجیه یک باور دشوار است ، اما گزارش های علّی از دانش با تغییر قابل توجه تجزیه و تحلیل دانش ، سعی در جذب روح این پیشنهاد دارند. چنین روایاتی معتقدند که برای اینکه کسی گزاره ای را بشناسد ، باید بین اعتقاد او به آن گزاره و واقعیتی که گزاره در بر می گیرد ارتباط علی وجود داشته باشد. این شرط حقیقت را حفظ می کند ، زیرا یک گزاره باید صادق باشد تا بتواند یک واقعیت را در بر بگیرد. با این حال ، به نظر می رسد با اشتباه پذیری ناسازگار است ، زیرا این امکان را نمی دهد که یک باور در عین حال نادرست باشد. (به بیان دقیق ، گزارش های علّی دانش هیچ اشاره ای به توجیه ندارند ،
در حالی که تصور می شود که گزارش های علّی دانش دیگر صحیح نیستند ، اما نظریه های معتبری را در مورد دانش ایجاد کرده اند که در بخش ۳b زیر مورد بحث قرار می گیرد.
یکی از دلایلی که مشکل گتیه بسیار مشکل ساز است این است که نه گتیه و نه هیچ کس دیگری که پیش از او بوده است ، به اندازه کافی روشن و دقیق توجیه ارائه نکرده است. ما گفته ایم که توجیه به این معنا است که یک اعتقاد به شکل صحیح شکل گرفته است ، اما هنوز نباید بگوییم که این به چه معناست. اکنون باید این موضوع را با دقت بیشتری در نظر بگیریم.
ما اشاره کرده ایم که هدف از شیوه های اعتقاد سازی ما بدست آوردن حقیقت در عین اجتناب از خطا است و توجیه ویژگی باورهایی است که به بهترین نحو این هدف را دنبال می کند. بنابراین ، اگر به هدف شیوه های شکل گیری باور خود به عنوان تلاشی برای برقراری مطابقت بین ذهن و جهان فکر کنیم ، و همچنین به کارگیری یا عدم رعایت شرط توجیهی به عنوان ارزیابی اینکه آیا این تطابق به نظر می رسد دو روش آشکار برای توجیه توجیه وجود دارد: یعنی از نظر ذهن مieمن یا از نظر جهان.
باور یک حالت ذهنی است و شکل گیری باور یک فرایند ذهنی است. بر این اساس ، ممکن است یک دلیل وجود داشته باشد که آیا یک عقیده موجه است یا خیر-این که آیا به طرز صحیح شکل گرفته است-می توان با بررسی فرایندهای فکری م belمن در طول شکل گیری آن تعیین کرد. چنین دیدگاه، که حفظ آن توجیه صرفا بستگی به عوامل داخلی به ذهن مؤمن است، به نام درون گرایی . (اصطلاح “داخلی گرایی” در زمینه های دیگر معانی متفاوتی دارد ؛ در اینجا ، برای اشاره به این نوع دیدگاه در مورد توجیه معرفتی به شدت مورد استفاده قرار می گیرد.)
از نظر داخلی گرایی ، تنها عواملی که در تعیین موجه بودن یک باور م areثر است سایر حالات روانی مieمن است. به هر حال ، یک فرد درونی استدلال می کند ، فقط حالات روانی فرد – باورهای او در مورد جهان ، ورودی های حسی (به عنوان مثال ، داده های حسی او ) و باورهای او در مورد روابط بین باورهای مختلف او – می تواند تعیین کند که او چه باورهای جدیدی را شکل خواهد داد. بنابراین ، فقط حالات روانی فرد می تواند تعیین کند که آیا هر اعتقاد خاصی موجه است یا خیر. به طور خاص ، برای توجیه ، یک باور باید به طور مناسب بر اساس سایر حالات ذهنی یا از آن پشتیبانی شود.
این مسئله این سال را مطرح می کند که رابطه پایه یا حمایتی بین یک باور و سایر حالات روانی فرد چیست. شاید بخواهیم بگوییم ، برای اینکه باور A به طور مناسب بر اساس باور B (یا باورهای B1 و B2 ، یا B1 ، B2 ، و … Bn) استوار باشد ، حقیقت B باید برای اثبات حقیقت A کافی باشد ، در به عبارت دیگر ، B باید الف را شامل شود (ما رابطه بین اعتقادات و ورودی های حسی را در زیر در نظر خواهیم گرفت.) با این حال ، اگر بخواهیم اشتباه خود را مجاز بدانیم ، در عوض باید بگوییم که حقیقت B یک دلیل خوب برای این باور است که A نیز صادق است (با احتمال یا محتمل بودن درست بودن A). بر این اساس ، تفسیر آنچه دلیل موجهی برای اعتقاد محسوب می شود ، بخش مهمی از هرگونه توجیه داخلی است.
با این حال ، یک شرط اضافی وجود دارد که باید اضافه کنیم: باور B باید خود موجه باشد ، زیرا باورهای غیر موجه نمی توانند توجیهی را برای سایر باورها به ارمغان بیاورند. از آنجا که اعتقاد B نیز باید توجیه شود ، آیا باید اعتقاد C موثری وجود داشته باشد که B بر اساس آن بنا شده است؟ اگر چنین است ، C خود باید توجیه شود ، و ممکن است توجیه خود را از برخی باورهای موجه دیگر بدست آورد. در حالی که ایده یک پسروی نامحدود ممکن است نگران کننده به نظر برسد ، راههای اصلی اجتناب از چنین پسروی ممکن است مشکلات خاص خود را نیز داشته باشد. این مسئله “مشکل واپسگرایی” را مطرح می کند که با مشاهده این که تنها چهار احتمال در مورد ساختار باورهای موجه فرد وجود دارد ، آغاز می شود:
- سلسله باورهای موجه ، هر یک بر اساس دیگری ، بی نهایت ادامه دارد.
- مجموعه باورهای موجه به آغاز خود باز می گردد (A بر اساس B ، B در C ، C در D و D بر A استوار است).
- مجموعه باورهای موجه با یک باور غیر موجه آغاز می شود.
- مجموعه اعتقادات موجه با اعتقادی شروع می شود که موجه است ، اما نه به دلیل اینکه بر اساس یک باور موجه دیگر استوار است.
به نظر می رسد این گزینه ها امکانات را خالی می کنند. به این معنا که اگر فرد دارای هر گونه عقیده موجه است ، یکی از این چهار احتمال باید روابط بین آن باورها را توصیف کند. بنابراین ، یک توجیه داخلی گرایانه کامل باید بین این چهار مورد تصمیم گیری کند.
من. بنیادگرایی
بنابراین ، اجازه دهید هر یک از چهار احتمال ذکر شده در بالا را در نظر بگیریم. جایگزین ۱ غیرقابل قبول به نظر می رسد زیرا ذهن انسان می تواند تنها شامل بسیاری از باورها باشد و هرگونه فرآیند تفکر که منجر به شکل گیری یک باور جدید شود باید دارای نقطه شروع باشد. جایگزین ۲ بهتر به نظر نمی رسد ، زیرا به نظر می رسد استدلال دایره ای اشتباه است. و جایگزین ۳ قبلاً منتفی شده است ، زیرا اعتقاد دوم در این سری (و بنابراین ، همه باورهای بعدی) را غیر قابل توجیه می کند. بدین ترتیب گزینه ۴ باقی می ماند ، که باید با حذف ، صحیح باشد.
این خط استدلال ، که معمولاً به عنوان استدلال رگرسیون شناخته می شود ، به این نتیجه می رسد که دو نوع مختلف از باورهای موجه وجود دارد: آنهایی که مجموعه ای از باورهای موجه را آغاز می کنند و آنهایی که بر اساس دیگر باورهای موجه است. اعتقادات اولیه ، که به آنها باورهای اساسی می گویند ، می توانند به سایر باورهای غیر اساسی توجیه کنند ، بدون آنکه خودشان دیگر باورها را توجیه کنند. به این ترتیب ، بین باورهای اساسی و غیر اساسی رابطه نامتقارنی وجود دارد. چنین دیدگاهی درباره ساختار باور موجه به عنوان “بنیادگرایی” شناخته می شود. به طور کلی ، بنیادگرایی مستلزم این است که بین هر دو باور یک رابطه نامتقارن وجود دارد: اگر A بر B استوار باشد ، بنابراین B نمی تواند بر A باشد.
بر این اساس ، نتیجه می گیرد که حداقل برخی از اعتقادات (یعنی باورهای اساسی) به نحوی غیر از ارتباط با سایر باورها توجیه می شوند. اعتقادات اساسی باید خود توجیه پذیر باشند یا توجیه خود را از منابع غیر داکسستیک مانند ورودی های حسی بدست آورند. منبع دقیق توجیه باورهای اساسی باید با هرگونه توضیح کامل بنیادگرایانه در مورد توجیه توضیح داده شود.
دوم انسجام
درونی گرایان ممکن است از بنیادگرایی ناراضی باشند ، زیرا این امکان را برای باورهایی فراهم می کند که بدون مبنای دیگر اعتقادات قابل توجیه هستند. از آنجا که این راه حل ما برای مشکل واپسگرایی بود که ما را به بنیادگرایی سوق داد و از آنجا که هیچ یک از گزینه های جایگزین خوشایند به نظر نمی رسد ، ممکن است به دنبال نقصی در خود مشکل باشیم. توجه داشته باشید که مشکل بر اساس یک فرض محوری اما تا کنون بیان نشده است: یعنی این توجیه از نظر خطی خطی است . به این معنا که بیان مساله واپسگرایی فرض می کند که رابطه پایه با یک بحث منطقی مطابقت دارد و یک باور بر اساس یک یا چند باور دیگر به صورت نامتقارن است.
بنابراین ، یک فرد درونی که بنیادگرایی را مشکل می داند ، ممکن است این فرض را نفی کند ، اما در عوض معتقد است که توجیه نتیجه یک رابطه جامع بین باورها است. به این معنا که می توان معتقد بود که باورها با گنجاندن مجموعه ای از باورها که به طور کلی با یکدیگر منطبق هستند ، توجیه خود را به دست می آورند. طرفدار چنین دیدگاهی را منسجم می نامند.
بنابراین ، یک فرد منسجم ، توجیه را بیشتر از آنکه مجموعه ای از باورهای نامتقارن باشد ، به عنوان رابطه ای متقابل در میان بسیاری از باورها می داند. بر اساس انسجام ، یک باور توجیه خود را نه بر مبنای یک یا چند باور دیگر ، بلکه به دلیل عضویت در مجموعه ای از باورها که همگی به روش صحیح با هم منطبق هستند ، می گیرد. (البته انسجامگرا باید مشخص کند که چه چیزی انسجام را تشکیل می دهد. این باید چیزی بیشتر از سازگاری منطقی باشد ، زیرا دو باور غیر مرتبط ممکن است سازگار باشند. بلکه ، باید یک رابطه حمایتی مثبت – به عنوان مثال ، نوعی رابطه توضیحی – بین اعضای یک مجموعه منسجم برای اینکه باورها به طور جداگانه توجیه شوند.)
انسجام گرایی در برابر “اعتراض انزوا” آسیب پذیر است. به نظر می رسد مجموعه ای از باورها منسجم باشند ، اما همه این باورها از واقعیت جدا باشند. برای مثال ، یک اثر داستانی را در نظر بگیرید. همه گزاره های موجود در آثار داستانی ممکن است مجموعه ای منسجم را تشکیل دهند ، اما احتمالاً اعتقاد به همه و فقط جملات موجود در یک اثر داستانی ، هیچ یک را موجه نمی کند. در واقع ، هر شکلی از درونیسم در برابر این اعتراض آسیب پذیر به نظر می رسد ، بنابراین یک گزارش کامل داخلی گرایانه از توجیه باید به آن بپردازد. به خاطر بسپارید که توجیه مستلزم تطبیق بین ذهن و جهان است و تأکید بی حد و حصر بر روابط بین اعتقادات در ذهن فرد این س ignال را که آیا این اعتقادات با آنچه در واقعیت هستند مطابقت دارد نادیده می گیرد.
بر این اساس ، ممکن است تصور شود که تمرکز تنها بر عوامل داخلی ذهن مverمن ، ناگزیر منجر به اشتباه در توجیه می شود. بنابراین ، جایگزین این است که حداقل برخی عوامل خارج از ذهن مieمن تعیین می کند که آیا او موجه است یا خیر. طرفدار چنین دیدگاهی را خارجی گرا می نامند.
بر اساس برون گرایی ، تنها راه اجتناب از اعتراض انزوا و اطمینان از اینکه دانش شامل شانس نمی شود ، در نظر گرفتن برخی عوامل غیر از سایر باورهای فرد است. پس کدام عوامل را باید در نظر گرفت؟ برجسته ترین نسخه برون گرایی ، به نام قابلیت اطمینان ، پیشنهاد می کند که منبع را در نظر بگیریماز یک اعتقاد باورها می توانند در نتیجه منابع مختلف مانند تجربه حس ، دلیل ، شهادت ، حافظه شکل بگیرند. به طور دقیق تر ، ممکن است ما مشخص کنیم که کدام حس استفاده شده است ، چه کسی شهادت را ارائه کرده است ، چه نوع استدلالی استفاده می شود ، یا چقدر حافظه جدید اخیر است. برای هر باور ، می توانیم فرایند شناختی را که منجر به شکل گیری آن شد ، نشان دهیم. در ساده ترین و ساده ترین شکل خود ، اعتبارپذیری معتقد است که آیا موجه بودن یک باور بستگی به این دارد که آیا این فرایند منبع قابل اعتمادی از باورهای واقعی است یا خیر. از آنجایی که ما به دنبال مطابقت بین ذهن خود و جهان هستیم ، باورهای موجه آنهایی هستند که از فرایندهایی که به طور مرتب به چنین مطابقت می رسند ، ناشی می شوند. بنابراین ، برای مثال ، استفاده از بینایی برای تعیین رنگ یک شیء که دارای نور خوب و نسبتاً نزدیک است ، یک فرایند باورپذیر قابل اعتماد برای افرادی است که بینایی عادی دارند ، اما نه برای یک فرد کوررنگ. ایجاد باورها بر اساس شهادت یک متخصص احتمالاً باورهای واقعی را به دنبال دارد ، اما شکل گیری باورها بر اساس شهادت دروغگویان اجباری اینطور نیست. به طور کلی ، اگر یک باور نتیجه یک فرایند شناختی باشد که به طور قابل اعتماد (در بیشتر مواقع – ما هنوز می خواهیم برای خطای انسان جا بگذاریم) منجر به باورهای واقعی می شود ، آنگاه این باور موجه است.
موارد فوق یک چالش فوری را برای قابلیت اطمینان پیشنهاد می کند. شکل گیری یک باور یک رویداد یک بار است ، اما قابلیت اطمینان فرایند بستگی به عملکرد طولانی مدت آن فرایند دارد. (این می تواند شامل رویدادهای خلاف واقع و واقعی باشد. به عنوان مثال ، سکه ای که فقط یک بار ورق می خورد و روی سر می نشیند ، با این وجود ۵۰٪ شانس فرود آمدن بر روی دم را دارد ، حتی اگر عملکرد واقعی آن ۱۰۰ of از مواقع باعث ایجاد سر شده است. ) و این مستلزم آن است که ما مشخص کنیم کدام فرایند مورد استفاده قرار می گیرد ، به طوری که بتوانیم عملکرد آن را در موارد دیگر ارزیابی کنیم. با این حال ، فرایندهای شناختی را می توان با اصطلاحات کمابیش کلی توصیف کرد: به عنوان مثال ، همان فرآیند ایجاد اعتقاد ممکن است به صورت متفاوتی به عنوان تجربه حسی ، بینایی ، بینایی توسط یک فرد بینا عادی ، بینایی توسط یک فرد بینای عادی در نور روز توصیف شود. ، بینایی توسط یک فرد بینای عادی در نور روز در حالی که به درخت نگاه می کند ، بینایی توسط یک فرد بینا در روز در حالی که به درخت نارون نگاه می کند و غیره. “مشکل کلیت” اشاره می کند که برخی از این توصیفات ممکن است یک فرایند قابل اعتماد را مشخص کنند اما برخی دیگر ممکن است یک فرآیند غیرقابل اعتماد را مشخص کنند ، بنابراین ما نمی توانیم بدانیم که آیا یک عقیده موجه است یا غیر موجه ، مگر اینکه سطح عمومی مناسب برای توصیف فرایند را بدانیم. به
حتی اگر مشکل کلیت قابل حل باشد ، مشکل دیگری برای بیرونی گرایی باقی می ماند. کیت لرر این مشکل را از طریق مثال خود از آقای تروتمپ ارائه می دهد. Truetemp ، بدون اطلاع او ، دارای یک tempucomp بوده است – دستگاهی که دما را دقیق می خواند و باعث ایجاد یک باور خودجوش در مورد آن دما می شود – در مغز او کاشته شده است. در نتیجه ، او باورهای واقعی زیادی در مورد دما دارد ، اما نمی داند چرا آنها را دارد یا منبع آنها چیست. لرر استدلال می کند که گرچه روند شکل گیری اعتقاد تروتمپ معتبر است ، اما نادیده گرفتن او از تمپومپ باورهای دمایی او را غیرقابل توجیه می کند و بنابراین یک فرآیند شناختی قابل اعتماد نمی تواند توجیهی را به همراه داشته باشد مگر اینکه مومن از این واقعیت اطمینان داشته باشد که روند معتبر است. به عبارت دیگر ، لرر نتیجه می گیرد که این واقعیت که قابل اطمینان است ، کافی نیست.
با توجه به خصوصیات فوق از دانش ، راه های زیادی وجود دارد که ممکن است شخص با چیزی آشنا شود. آگاهی از حقایق تجربی در مورد جهان فیزیکی لزوماً شامل ادراک ، به عبارت دیگر ، استفاده از حواس خواهد بود. علم ، با جمع آوری داده ها و انجام آزمایشات ، الگوی دانش تجربی است. با این حال ، بسیاری از دانش روزمره ما از حواس ناشی می شود ، زیرا ما به اشیاء مختلف در محیط خود نگاه می کنیم ، گوش می دهیم ، بو می کنیم ، لمس می کنیم و مزه می کنیم.
اما همه دانشها مستلزم مقداری استدلال هستند. داده های جمع آوری شده توسط دانشمندان باید قبل از به دست آوردن دانش تجزیه و تحلیل شود و ما بر اساس آنچه حواسمان به ما می گوید استنباط می کنیم. و آگاهی از حقایق انتزاعی یا غیر تجربی منحصراً بر استدلال متکی خواهد بود. به طور خاص ، اغلب تصور می شود که شهود نوعی دسترسی مستقیم به دانش پیشینی است .
هنگامی که دانش به دست آمد ، می توان آن را حفظ کرد و به دیگران منتقل کرد. حافظه به ما اجازه می دهد تا چیزی را که در گذشته می دانستیم ، بدانیم ، حتی اگر شاید دیگر توجیه اصلی را به خاطر نیاوریم. همچنین می توان دانش را از طریق شهادت از فردی به فرد دیگر منتقل کرد. یعنی ، توجیه من برای یک باور خاص می تواند به این واقعیت برسد که برخی منابع معتبر به من گفته اند که این حقیقت دارد.
علاوه بر ماهیت دانش ، معرفت شناسان به این س ofال می پردازند که میزان دانش بشر چقدر است: ما چقدر می توانیم بدانیم یا می توانیم بدانیم؟ هر آنچه که به نظر برسد درباره ماهیت دانش درست است ، این مسئله باقی می ماند که آیا ما واقعاً دانش داریم. پیشنهاد شده است که ما چیزی نمی دانیم ، یا نمی توانیم ، یا حداقل آنقدر که فکر می کنیم نمی دانیم. به چنین دیدگاهی شک می گویند .
ما می توانیم بین انواع مختلف شکاکیت تمایز قائل شویم. اولاً ، ممکن است فقط در مورد حوزه های خاصی ، مانند ریاضیات ، اخلاق یا جهان خارج (این معروف ترین نوع شکاکیت است) شکاک باشد. چنین شکاکی یک شکاک محلی است ، برخلاف یک شکاک جهانی ، که معتقد است ما اصلاً نمی توانیم چیزی بدانیم. همچنین ، از آنجا که دانش مستلزم این است که باورهای ما هم صادق و هم موجه باشند ، یک شکاک ممکن است بر این باور باشد که هیچ یک از باورهای ما درست نیست یا هیچ یک از آنها موجه نیست (مورد دوم بسیار رایج تر از قبلی است).
در حالی که به راحتی می توان هرگونه ادعای دانش را با پرسیدن “چگونه می دانید؟” به چالش کشید ، اما این کافی نیست تا نشان دهیم که شک و تردید یک موقعیت مهم است. مانند هر موضع گیری فلسفی ، شک و تردید باید با استدلال پشتیبانی شود. استدلال های زیادی در دفاع از شک و تردید ارائه شده است و پاسخ های زیادی نیز در قبال آن ارائه شده است. در اینجا ، ما دو مورد از برجسته ترین استدلال ها را در حمایت از شک و تردید در مورد جهان خارج در نظر می گیریم.
در مرحله اول از خود تاملات ، رنه دکارت ارائه می دهد یک استدلال در حمایت از شک و تردید، که او پس از آن تلاش برای رد در تأملات بعد. این استدلال اشاره می کند که برخی از تصورات ما نادرست است. حواس ما می تواند ما را فریب دهد. ما گاهی اوقات یک رویا را با تجربه بیداری اشتباه می گیریم و ممکن است یک دیو شیطانی به طور سیستماتیک ما را فریب دهد. (نسخه مدرن سناریوی شیطان شیطانی این است که شما یک مغذی در مغز هستید، زیرا دانشمندان مغز شما را از جمجمه شما خارج کرده ، آن را به یک رایانه پیچیده متصل کرده و آن را در یک مخزن مایع نگهدارنده غوطه ور کرده اند. رایانه تجربیات حسی واقعی تولید می کند و همچنین به خروجی مغز شما پاسخ می دهد تا به نظر برسد شما قادر به حرکت در محیط خود هستید همانطور که مغز شما هنوز در بدن شما بود. اگرچه ممکن است این سناریو دور از ذهن به نظر برسد ، اما باید اعتراف کنیم که حداقل امکان پذیر است.)
در نتیجه ، برخی از باورهای ما نادرست خواهد بود. برای اینکه بتوانیم باور کنیم که چه کار می کنیم ، باید راهی برای تمایز بین آن دسته از باورهایی که درست (یا حداقل به احتمال زیاد درست هستند) و باورهایی که درست نیستند ، داشته باشیم. اما همانطور که هیچ علامتی وجود ندارد که به ما اجازه دهد بین بیداری و خواب بین یکدیگر تمایز قائل شویم ، هیچ علامتی نیز وجود نخواهد داشت که به ما اجازه دهد بین باورهایی که دقیق هستند و اعتقاداتی که ناشی از نیرنگ یک دیو شیطانی است ، تمایز قائل شویم. این عدم تمایز بین باور قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد ، استدلال می کند ، همه باورهای ما را غیرقابل توجیه می کند ، و بنابراین ما نمی توانیم چیزی را بدانیم. بنابراین ، پاسخ رضایت بخشی به این استدلال یا باید نشان دهد که ما واقعاً قادر هستیم بین باورهای درست و غلط تمایز قائل شویم ، یا اینکه نیازی به چنین تمایزی نداریم.
با توجه به شک و تردید غیرقابل تشخیص ، حواس من می تواند به من بگوید که چگونه چیزها ظاهر می شوند ، اما نه چگونه در واقع هستند. ما باید از عقل برای ساختن بحثی استفاده کنیم که ما را از باورهایی پیرامون چگونگی ظاهر اشیاء به باورهای (موجه) درباره چگونگی آنها سوق می دهد. اما حتی اگر بتوانیم به ادراکات خود اعتماد کنیم ، بنابراین بدانیم که آنها دقیق هستند ، دیوید هیوم استدلال می کند که شبح شک باقی می ماند. توجه داشته باشید که ما در هر لحظه فقط بخش بسیار کوچکی از جهان را درک می کنیم ، اگرچه فکر می کنیم از جهان فراتر از آنچه در حال حاضر درک می کنیم ، آگاهی داریم. بنابراین نتیجه می گیرد که حواس به تنهایی نمی توانند این دانش را محاسبه کنند و عقل باید به نحوی مکمل حواس باشد تا بتواند چنین دانشی را محاسبه کند. با این حال ، هیوم استدلال می کند که عقل قادر به توجیه هرگونه باور در مورد جهان خارج از محدوده ادراکات حسی فعلی ما نیست. اجازه دهید دو استدلال احتمالی و نقد هیوم از آنها را مورد بررسی قرار دهیم.
من. هویت عددی در مقابل کیفی
ما به طور معمول معتقدیم که جهان خارجی در بیشتر موارد پایدار است. به عنوان مثال ، من معتقدم که ماشین من در جایی که امروز صبح آن را رها کرده ام پارک کرده است ، حتی اگر در حال حاضر به آن نگاه نمی کنم. اگر بخواهم همین حالا از پنجره به بیرون نگاه کنم و ماشین خود را ببینم ، ممکن است این باور را داشته باشم که ماشین من تمام روز در یک فضا بوده است. اساس این باور چیست؟ اگر از من خواسته شود استدلال خود را صریح بیان کنم ، ممکن است به شرح زیر عمل کنم:
من دو حس حسی از ماشین خود داشته ام: یکی صبح امروز و دیگری همین الان.
این دو تجربه حس (کم و بیش) یکسان بودند.
بنابراین ، به احتمال زیاد اشیاء ایجاد کننده آنها یکسان هستند.
بنابراین ، یک جسم واحد – ماشین من – تمام روز در آن محل پارکینگ بوده است.
استدلال مشابه می تواند همه اعتقادات ما در مورد ماندگاری جهان خارج و همه اشیایی را که درک می کنیم ، تحت تأثیر قرار دهد. اما آیا این باورها موجه است؟ هیوم فکر نمی کند ، زیرا استدلال فوق (و همه استدلال های مشابه آن) حاوی یک ابهام است. به طور خاص ، اولین وقوع “یکسان” به هویت کیفی اشاره دارد. دو تجربه حسی یکسان نیستند ، بلکه متمایز هستند. وقتی می گوییم که آنها یکسان هستند منظور ما این است که یکی از نظر همه ویژگی ها یا ویژگی ها شبیه به دیگری است. اما دومین مورد از “یکسان” به هویت عددی اشاره دارد. وقتی می گوییم اجسامی که باعث ایجاد دو تجربه حسی شده اند یکسان هستند ، منظور ما این است که یک شیء به جای دو مورد مسئول هر دوی آنهاست. هیوم استدلال می کند که این دوگانگی استدلال را مغالطه آمیز می کند. بر این اساس،
دوم شکاکیت هیوم در مورد استقراء
فرض کنید استدلال رضایت بخشی در حمایت از باورهای ما در تداوم اجسام فیزیکی یافت می شود. این امر به ما این اطلاعات را می دهد که اجسامی که مشاهده کرده ایم حتی در زمانی که آنها را مشاهده نکرده ایم ، همچنان پابرجا هستند. اما علاوه بر این که معتقدیم این اجسام تا کنون پابرجا بوده اند ، ما معتقدیم که در آینده نیز باقی خواهند ماند. ما همچنین معتقدیم اجسامی که هرگز مشاهده نکرده ایم به طور مشابه پابرجا بوده و خواهند ماند. به عبارت دیگر ، ما انتظار داریم که آینده تقریباً شبیه گذشته باشد و قسمتهایی از جهان که ما مشاهده نکرده ایم تقریباً شبیه به قسمتهایی است که مشاهده کرده ایم. به عنوان مثال ، من معتقدم که ماشین من تا آینده ادامه خواهد داشت. اساس این باور چیست؟ اگر از من خواسته شود استدلال خود را صریح بیان کنم ، ممکن است به شرح زیر عمل کنم:
ماشین من همیشه در گذشته پابرجا بوده است.
طبیعت در زمان و مکان تقریباً یکنواخت است (و بنابراین آینده تقریباً مانند گذشته خواهد بود).
بنابراین ، ماشین من در آینده پایدار خواهد بود.
استدلال های مشابه همه باورهای ما را در مورد آینده و موارد ناشناخته تحت تأثیر قرار می دهد. آیا چنین باورهایی موجه است؟ باز هم ، هیوم فکر نمی کند ، از آنجا که استدلال فوق ، و همه استدلال های مشابه آن ، دارای یک پیش فرض بدون پشتوانه هستند ، یعنی فرض دوم ، که شاید بتوان آن را اصل یکنواختی طبیعت (PUN) نامید. چرا باید معتقد باشیم این اصل درست است؟ هیوم اصرار دارد که ما دلایلی در حمایت از این باور ارائه دهیم. از آنجا که استدلال فوق یک استدلال استقرایی است تا استنتاج ، مشکل نشان دادن استدلال خوب معمولاً به عنوان “مسئله استقرا” شناخته می شود. ما ممکن است فکر کنیم که یک راه حل ساده و مستقیم برای مشکل استقرا وجود دارد ، و ما در واقع می توانیم از باور خود مبنی بر اینکه PUN درست است پشتیبانی کنیم. چنین استدلالی به شرح زیر پیش می رود:
PUN همیشه در گذشته صادق بوده است.
طبیعت در زمان و مکان تقریباً یکنواخت است (و بنابراین آینده تقریباً مانند گذشته خواهد بود).
بنابراین ، PUN در آینده صادق خواهد بود.
با این حال ، این استدلال دایره ای است. فرض دوم آن PUN است! بر این اساس ، ما برای اثبات اعتقاد خود مبنی بر اینکه PUN درست است ، و در نتیجه توجیه استدلال های القایی خود در مورد آینده و موارد مشاهده نشده ، به استدلال دیگری نیاز داریم.
مطالعه دانش یکی از اساسی ترین جنبه های تحقیق فلسفی است. هرگونه ادعای دانش باید مورد ارزیابی قرار گیرد تا مشخص شود آیا واقعاً دانش محسوب می شود یا خیر. چنین ارزیابی اساساً مستلزم درک این است که دانش چیست و چقدر دانش ممکن است. در حالی که این مقاله به بررسی اجمالی مسائل مهم می پردازد ، اساسی ترین سوالات را بی پاسخ می گذارد. تا زمانی که این پرسش ها باقی بمانند ، معرفت شناسی به عنوان حوزه بحث فلسفی باقی خواهد ماند.
- آلستون ، ویلیام پی ، ۱۹۸۹٫ توجیه معرفتی: مقالاتی در نظریه دانش. ایتاکا ، نیویورک: انتشارات دانشگاه کرنل.
- آرمسترانگ ، دیوید ، ۱۹۷۳٫ اعتقاد ، حقیقت و دانش. کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج.
- دفاع از قابلیت اطمینان
- BonJour ، Laurence ، ۱۹۸۵٫ ساختار دانش تجربی. کمبریج ، MA: انتشارات دانشگاه هاروارد.
- دفاع از انسجام.
- Chisholm، Roderick، ۱۹۶۶٫ Theory of Knowledge، Englewood Cliffs، NJ: Prentice-Hall.
- چیشولم ، رودریک ، ۱۹۷۷٫ نظریه دانش، چاپ دوم. Englewood Cliffs ، NJ: Prentice-Hall.
- چیشولم ، رودریک ، ۱۹۸۹٫ نظریه دانش، چاپ سوم. Englewood Cliffs ، NJ: Prentice-Hall.
- چیشلم یکی از اولین نویسندگانی بود که تجزیه و تحلیل سیستماتیک دانش را ارائه کرد. روایت او از توجیه مبنایی است.
- دکارت ، رنه ، ۱۶۴۱٫ مدیتیشن در فلسفه اول. تجدید چاپ در نوشته های فلسفی دکارت(۳ جلد). کوتینگهام ، استیوتف و مرداک ، ترجمه. کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج.
- دکارت یک نسخه بی اساس از بنیادگرایی ارائه می دهد و سعی می کند شکاکیت را رد کند.
- دانسی ، جاناتان و ارنست سوسا (ویراستاران) ، ۱۹۹۳٫ همراهی با معرفت شناسی. آکسفورد: بلکول.
- DeRose، Keith، ۱۹۹۵٫ “حل مسئله شکاک” بررسیفلسفی ، ۱۰۴ ، صص ۱-۵۲٫
- DeRose Keith و تد Warfield (ویراستاران) ، ۱۹۹۹٫ شکاکیت: خواننده معاصر. آکسفورد: انتشارات دانشگاه آکسفورد.
- فلدمن ، ریچارد و ارل کونی ، ۱۹۸۵٫ “مدرک گرایی”. مطالعات فلسفی، ۴۸ ، صص ۱۵-۳۴٫
- نویسندگان روایتی (داخلی) از توجیه ارائه می دهند و از آن دفاع می کنند که بر اساس آن اعتقادی بر اساس شواهد مieمن موجه یا غیر موجه است.
- گتیه ، ادموند ، ۱۹۶۳٫ “آیا دانش اعتقادی واقعی موجه است؟” تحلیل، ۲۳ ، صص ۱۲۱-۱۲۳٫
**حکیم رضی**
ثبت دیدگاه